سلام مامانی
مامانی عزیزم ٥ روز پیش واکسنتو زدی حالت خیلی خوب بود به محضی که واکسنتو با بابایی زدیم رفتیم خونه مامانی اخه اونجا همه بغلت میکنن ومنم یه کم استراحت میکردم شبم رفتیم خونه مامان مهین اونجا همش گریه کردی از ساعت یه ربع به ده شروع کردی به گریه کردن یه بند تا یازده ونیم بعدشمشب اول واکسنت بابا بردمون پیش اوین اخه می خواست بره نمایشگاه ماشین ببینه خونه کلی بالا اوردی قربونت برم اخر شبی هم رفتیم رستوران فردا صبحش رفیم سپیدان باغ خیلی خیلی بیحال بودی قربونت برم وبعدش رفتیم خونه مامان مهین اونجا یه عالمه گریه میکردی با کمپرس اب گرم ارومت کرد مامان جون با عمه انیس خوابیدی تو بغلم با پسونک تا خونه ولی دوباره به محضی که رسیدیم خونه...
نویسنده :
فاطیما
18:10