بدون عنوان
دیروز واکسن داداشو زدیم و من از بس خسته بودم نیاز شدید به خاب بعد از نهار داشتم وقتی به خودم اومدم دیدم تو هم خابت برده وقتی که من گیج خاب بودم با صدای قشنگ مامان مامان تو نیمه بیدار شدم که ذوق میکردی و هم میترسیدی میگفتی مامان دندونم لق کرده منم خاب بیدار گفتم یکم بهش ور برو لق تر بشه و وقتی کاملا بیدار شدم سعی کردم که دندونتو کمکت لق کنم و به بابا زنگ زدم که کیک بگیره بیاره واسه دخترم که به قول خودت سوپرایز بشی و بعد که بابا اومد کلی ذوق داشتی به بابا بگی تا طبقه پاین دنبال بابا دویدی و با قهقه های بلند برگشتی بابا تلاش کرد که چند بار دندونتو بکنه از جاش اما نشد تا دوساعتی بعد با یک ضربه دنونت خیلی لق شد و دهنت پر خون و من وقتی دهنتو شستم بابا دوباره اومد و تیر خلاصو زد و با یک ضربه دندونتو کند کلی ذوق داشتی و از بابا دندونی کلی چیز میخاستی میخاستی بهش بگی کلی پول بزاره زیر سرت که باهاش قصر بخریم بریم تو قصر زندگی کنی قربون قلب بزرگ بشم عشقم
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی