رونیکارونیکا، تا این لحظه: 12 سال و 2 ماه و 12 روز سن داره

رونیکا انرژی مثبت مامان و باباش

بابا عمار مامان ماطی رونیکا و کیاشا

مامان ماطی مینویسه برات

1399/3/12 22:34
نویسنده : فاطیما
183 بازدید
اشتراک گذاری

عشق مامان سلام

کلی برات نوشتم منتها ثبت نشد شاید اون دلنوشته قبلیم بیشتر از ته دلم بود و الان  حسته شدم از نوشتن اما خیلی وقته که دیر به دیر میام میدونم که حسرت میخورم بعدها که چرا لحظه لحطه ننوشتم اما دخترلم بخدا اینقدر در گیر زمدگی و روزمرگی هستم که واقعا وقت نمیشخ 

دلندم

مامان خیلی  درگیره خیلی دلم برای بابام تن. میشه

هیچ کارشم نمیشه کرد

خدا  رحمتش کنه

بیشتر وقتها  باهاش حرف میزنم بابا جون خیلی مغرور بود  اخه حس میکنم کل روزهای که من با بابام بودم از صبح تا عصری بوده اینقدر کوتاه کاش قدرشو میدونستم

خیلی خیلی  جاش در لحطه لحظهام  خالیه

چه میشه کرد این هم بخشی از زندگیه

مامان جون  چند روز درگیر بیمارستان شد نگم که  لحطهام چجوری گذشت خدا همه عزیزانو حفط کنه عزیزان من هم همینطور در پرتو و در پناه خدا باشن

نمیدونم چرا  برای کیاشا  وبلاگ نساختم اما حتما انشالله  اولین فرصت

خیلی دوستون دارم

ماشاالله  به اذیتتون دورتون بگرم عشقهای من

چند روزیه که با بابا عمار بحث میکنیم اخه همش خسته کاره  همش سرش تو گوشیشه همش دلش ارامش میخاد  حوصله سرو صدای شما نداره حق داره البت۶

ی چیز دیگه روی مخم اینه که تمام وقتشو حاطره با حمید دوستش بگذرونه بدون هیچ تاملی  خوب منم حسودیم میشه

دلبندم دخترم پسرم دستتون دارم

خیلی خیلی میخاهمتون

در پناه خدا باشین

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (0)