جهار روز دیگه رونیکا به دنیا میاد
عزیزم مامانی قربونت برم چقدر زود وشیرین این یک سال گذشت قربونت برم مامان امروز با باباب وتو رفتیم کیکتم سفارش داددیم حتما عکسشو میزارم برات عزیزم قربونت برم.
مامان عزیزم همش توی زبونت افتاده ومیگی داییییییییییییییی قربونت برم ویه کار بامزه دیگت اینه که ما میگیم ١.٢..........توهم با ناز وعدا میگی ته
همش میگی بابابابا
ممامما
ذذاااااییییییییییییییییییییییییی
ته ینی ٣
بهبهکه میگیم لباتو به هم میزنی
تقریبا همه چیزو میفهمی ولی نمیتونی بیان کنی
چهار روز گطشته رفتیم واسط از این ذو چرخهها هست که میشن رمین صدا میده بخریم یه عروسک دیده بودی دیگه چارت نمیشود کرد خودتو سفت گرفته بودی و فقز فقز عروسکه رو میخواستی هر چی من گفتم نگیر عمار بابا چفت بچم دوسش داره وبرا خریدش از خوشحالی داشتی دور از جونت سکته میکردی من اسمشو که روی لباسش بودو واسط گذشتم نانسی حیلی خیلی دوسش داری جمعه هم عقد مریم عمو بود دیونم کردی همش میخواستی بری توی جمع بزرگها بالا برقصی قربئنت برم
راستی مامان عزیزم نمیدونم قبلا نوشتم یا نه ولی دندونها بایینت ١٥ ابان وقتی بابا دبی بود دیدم البته خاله معصومه مهربونت دید به من نشون داد
بارسال کجا وامسال کجا جلل خالق قربونت برم
عریرم برات ارزوی سلامتی طول عمر وخوشبختی میکنم واسط