رونیکارونیکا، تا این لحظه: 12 سال و 3 ماه و 6 روز سن داره

رونیکا انرژی مثبت مامان و باباش

بابا عمار مامان ماطی رونیکا و کیاشا

mnoo bebakhsh mamaniii

سلام عزیز دلم فدات بشم قربونت برم عزیزم.... رونیکا:نفس مامان عشق مامان وبابا قربونت برم مدتها هس ننوشتم واست منو ببخش قربونت برم الان ساعت3:35 هست ومن بیدارم قربونت برم مامانی...خیلی وروجک شدی همشدر حال لباس عوص کردن و لباس کثیف کردنی قربونت برم تقریبا یک هفته هست که دیگه پوشکت نمیکنم موقع خواب  اخرین روزی که پوشکت کردم با قیافه حق به جانب صب بیدار شدی گفتی بازم پوشک کردی مامان اره...اره... من دیگه بزرگ شدم ...قربونت برم من به من که میگی مامان باطعاشق پاستیل قبلی به زبان خودت یعنی قلبی هستی  به اسخون میگی اسنخنوس  عاشق  پارک  وبه قول خودت پارت هستی هشق تونلی....عاشق اهنگی...تقریبا تمام انگهارو میخون...
11 مرداد 1393

تولد دوسالگی دخترم

مامان جون نمیدونی چقدر دوست دارم وقتی به این فکر کنم که یه لحطه نباشی میخوام دنیا نباشه تو همه هستی منو بابایی قربونت برم اندازه تمام موجودات روی زمین دوست دارم عزیزم تولد امسالتو توی خونه گرفتیم خوش  گدشت اما یه مقدارسرما خوردگی داشتی به مامان نسترن گفتم با خاله ها زود تر از بقیه بیان کمکم کنن خاله زهرا از یه شب قبل از تولدت اومده بود خونمون که کمکم کنه خیلی مهربونه دعش کن زود زود ازدواج کنه با اونی که دلش میخاد وقتی در مودش فکر میکنم تمام وجودم بعص میشه اخه خیلی دوسش دارم خیلی مطلومه خدا خیرش بده وقتی با بابا رفته بودیم کیکتو بگیریم یه حس عریبی داشتم حس افتخار ..ترس از ایندت...نگرانی برای ایندت...وهمین طور قرور واسه اینکه دخترم دوسا...
28 بهمن 1392

ونیکا بیستو سه ماهه شده عزیزم

عزیزم کلی واسط نوشتم همش پریداخی اشکال خداره بتزم مینویسم واسط امروز تولد مامان بود مامان سیسال عز عمرش گذشت سی ساله شد مامان باتیت نینی سمیه هم سه روزه شده فردا واکسن دعره اسمشو نمیدونم عزیزم خیلی بامزه حرف میزنی همش تکیه کلامت شده کریکا یعنی رونیکا هههههههههه همه هم همینجوری صدات میکنن همش میگی کریکا ببینه کریکا میخوات کریکا بخوره و............. عزیزم دیگه ماشالا بزرگ شدی عزیزم هزار ماشالا بعضی وقتا خیلی دلم واسه حاملگیم ...نوزادیتو.... تنگ میشه وبعضی وقتهای دیگه دوست دارم زود هر بزرگ شی عزیزم  الا ساعت دو ..ربع بامداده  قدت هشتادوپنج ماشالا وزنت پانزده سیصد معشالا البته تقریبا دوکیلو وزن کم کردی به خاطر مری...
21 دی 1392

صحبت کردن پسوپیش رونیکا

عزیزم دلم دیگه حسابی ماشعلا فزرگ شدی وتا دلت بخوات لجباز  جدیدا مامانی لباست غذاهات  هر چیزیرو که فکرش کنی خودت انتخواب میکنی همش میگی بده من  رونیکا این کارو بکنه خوب  قایم شدنو بلد شدی میری پشت پرده اتاق خواب بیحرکت مدتها وای میسی که بیایم پیدات کنیم اگرم حواسمون نباشی اول چند باری صدا میزنی وبعد میایی اونجایی که همه هستن میگی تاتتی جدیدا به تخمه مرغ میگی قونی نمیدونم چرا البته به تخمه هم میگی قونی عزیزم خوشکلم مامانم قربونت برم انها کلمات اختصاصی مامان به رونیکا ست که شما هم کپی برعبذ اصل کردی وبه دیگران عراعه میکنی    جدیدا عز حمام خیلی خیلی میترسی البته خیلی بهتر شدی عز نظر ترس از وقتتی که تاب ت...
10 آبان 1392

دختر خوشکلم

مامان جونم عزیزم دوباره منم که اومدم تق تق مامانیه عزیزم نمیدونم چرا ولی علاقه خیلی زیادی به ماه داری همش دنبال ماهی تو اسمون وچیز مورد علاقه دیگت کتابه  به قول خودت بتاب  وبعد از یه مدتی بیچاره کتابهات سر از اشغالی در میارن تازگیها خیلی دوست داری کمک کنی وعلاقه خیلی زیادی هم به اقالی یا همون اشغالی دعری وهر چیزی رو.میبری میدعزی توی سینک  ومیگی اقالی فکر میکنی اشغالی اونجاست ویه کار وحرف جدیدت اینه که میایی وبا یه ناز زیاد غیر قابل وصف  میگی مامان زونم که دل ادم قش میره برات چوغولی میکنی رودرو من وای میسی پشت به طرف مقابل که میخوای در موردش به من بگب ویواش یواش چشم تو چشم من میگی واشاره میکنی به طرف مقابل ومیگی دد...
6 مهر 1392

مامانی داری بزرگ میشی دورت بگردم

مامان جونم قربونت برم عزیزم خیلی برای واکسنت میترسیدم تقریبا یکسال اخه همه میگفتن خیلی درد داره  ولی شکر خدای بزرگ هیچ طورت که نشد هیچ دردی هم نداشتی تبم نکردی قربونت برم الان به یاد روزهای افتادم که از خدا التماس میکردم که بیای ..... ولی حالا دیگه .....روم نمیشه از خدا فاصله گرفتم ما ادما چقدر بی انصافیم...... خدایا خودت کمکم کن که هیچ وقط لطفتو تحط هیچ شرایتی فراموش نکنم ...ماچ گنده برای خدای مهربونم مرسی به خاطر همه چیز ... شوهر خوبم...رونیکا....زندگیم.... مامان وبابام خانواده شوهرم ...مرسی خدا سسسسسلامتتتتی از همه مهمتر ماچ خداجونم واما رونیکا دختر قدتو نمیدونم چند بود دقیقا ...وزنت 14-700  دور ...
12 شهريور 1392

استرس مامان ازواکسن یکسالونیم رونیکای من

عزیز دلم مامانی نمیدونی چقدر نگرانه واکسنت هستم قربونت برم واکسنتو باید چهار روز پیش میزدیم که جمعه میشد شنبه زنگ زدم بهداشت گفت سه شنبهها فقط واکسن میزنیم والان ساعت دو شونزده دقیقه بامداده تازه خوابت رفته ومن تونستم بیام وبلاگت  عزیز ثلم امروز صبح اوین واکسنشو زده مامانش میگفت که اذیت نشده اوین شاید اینجوری گفته که من نترسم ولی شبی تب کرده بوود  خوشکلم شش ساعت دیگه واکسن دخترمو میزنم وتا شش ستلگی پروخده واکسنت بسته میشه به امید خدای مهربون همه نگران واکسنت هستن الل خصوص خاله معصومه ةههههههههههههههه  مامانی حرفها جدیدت خالی=خاله نقوم=نکن  ابی خوک=اب خنک به پانیز میگی انیس  شهسانو خیلی بامزه یواش تو...
29 مرداد 1392

بدون عنوان

عزیز دلم اسم تمام اجزا صورتتو یاد گرفتی  صدای چندتا حیونی که بلدی هاپو پشی کلاغ خیلی خیلی خیلی صدای قورباغه رو یاد گرفتی از خود قورباغه قشنگ تر عین قورباغههای بزرگ مرداب صدا در میعری شیره مرغه   به توپت هم میگی بوب  جدیدا دو روزی میشه که اول لباسات وبعد شلوار ودر اخر هم به زور پوشکتو بیرون میاری وتوی خونه خوشحالو شاد قدم میزنی قربونم برم در حال حاضر 13_400 هستی عزیز دل مامانی   و کار جدیدت هم شناسای وسایل بابا مامان وداییهاته وهر کس از بیرون میاد عزشون بهبه میخوای تو چشماشون نگاه میکنی میگی به به نه اللخصوص به دایی مجید دای هاشم،وخاله مریم ،بابا جون کرامت،وبابات  کفشهای ...
23 تير 1392

بدون عنوان

سلام مامانی قربونت برم ببخش که اینقدر دیر به دیر میام مینویسم قربونت برم در حال حاضر خیلی خیلی بامزهای به اسرار خاله معصومه جونت برات بن بن بون خریدم قزبونت برم خیلی باهوشی خیلی زود همه کارتارو یاد گرفتی .   به کلاه که میرسی نمیتونی بگی دست میزاری روی سرت کفش = تفش   تقریبا تمام اجزا صورتتو یاد گرفتی ،صدای حیونهایی هم که میدونی خیلی خیلی قشنگ صدای قورباقه رو بلدی،هاپو،پشی،شیره،مرغ،کلاغدایی = دایی  الو= علی صداهای که میتونی وبلدی قورباغه،گاو،شیر.مرغ،کلاغ،ماهی،پشی،هاپو هست که بینهایت زیبا صدای قورباغه در میاری اجزا صورتت هم کامل یاد گرفتی  اسم عروسکت نانس ی = میگی نانی  ابلفظل دوست کوچت...
23 تير 1392

جهار روز دیگه رونیکا به دنیا میاد

عزیزم مامانی قربونت برم چقدر زود وشیرین این یک سال گذشت قربونت برم مامان امروز با باباب وتو رفتیم کیکتم سفارش داددیم حتما عکسشو میزارم برات عزیزم قربونت برم . مامان عزیزم همش توی زبونت افتاده ومیگی داییییییییییییییی قربونت برم  ویه کار بامزه دیگت اینه که ما میگیم ١.٢..........توهم با ناز وعدا میگی ته همش میگی بابابابا ممامما ذذاااااییییییییییییییییییییییییی ته ینی ٣ بهبهکه میگیم لباتو به هم میزنی تقریبا همه چیزو میفهمی ولی نمیتونی بیان کنی چهار روز گطشته رفتیم واسط از این ذو چرخهها هست که میشن رمین صدا میده بخریم یه عروسک دیده بودی دیگه چارت نمیشود کرد خودتو  سفت گرفته بودی و فقز فقز عروسکه رو میخواستی هر چی من گفتم...
23 بهمن 1391