رونیکارونیکا، تا این لحظه: 12 سال و 2 ماه و 23 روز سن داره

رونیکا انرژی مثبت مامان و باباش

بابا عمار مامان ماطی رونیکا و کیاشا

سلام مامانی

1391/3/29 18:10
نویسنده : فاطیما
214 بازدید
اشتراک گذاری

مامانی عزیزم ٥ روز پیش واکسنتو زدی حالت خیلی خوب بود به محضی که واکسنتو با بابایی زدیم رفتیم خونه مامانی اخه اونجا همه بغلت میکنن ومنم یه کم استراحت میکردم

شبم رفتیم خونه مامان مهین اونجا همش گریه کردی از ساعت یه ربع به ده شروع کردی به گریه کردن یه بند تا یازده ونیم بعدشمشب اول واکسنت بابا بردمون پیش اوین اخه می خواست بره نمایشگاه ماشین ببینه خونه  کلی بالا اوردی قربونت برم اخر شبی هم رفتیم  رستوران

فردا صبحش رفیم سپیدان باغ خیلی خیلی بیحال بودی قربونت برم وبعدش رفتیم خونه مامان مهین اونجا یه عالمه گریه میکردی با کمپرس اب گرم ارومت کرد مامان جون با عمه انیس خوابیدی تو بغلم با پسونک تا خونه ولی دوباره به محضی که رسیدیم خونه گریه هات شروع شد که خوابوندمت

نبه صبح بابا جون از مسافرت اومده بود رفتیم خونه مامان جونینا دوباره همه چیز خوب بود تا دوباره شب  شروع کردی به گریه دیگه گریت بند نمیومد یه ریز گریه میکردی بابای خردو خسته اومد ب بیار رنبالمون که گفتم  رونیکا داره گریه میکنه  عزیزم خیلی خیلی ترسیدم هر کاری میکردیم گریت بند نمیومد اینقدر گریه میکردی که یگه نفس نداشتی تمام تنت میلرزید  مامان خون گفت ببریمش دکتر شاید مشکلی هست خلاصه کنم مامانبردیم بیمارستان مادرو کودک که افای دکتر کفت برفک زده گلوت بهت دارو داد  بابا من مامان جون وتو رو رسوند حافظیه ما هم با تاکسی برگشتیم خونه مامان جون

خدارو شکر داروهاتو که خورید خیلی خوب تا صبح خوابیدی  اینم جریان واکسن ودرد و......... بودابرو

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (0)