رونیکارونیکا، تا این لحظه: 12 سال و 2 ماه و 16 روز سن داره

رونیکا انرژی مثبت مامان و باباش

بابا عمار مامان ماطی رونیکا و کیاشا

بدون عنوان

عزیزمامان ببخش که دیربه دیر مینویسم و.ای.م ٢٩ ابان بود که نینی دایی اسماعیل به دنیا اومد وتوهم اولین قدماتو برداشتی والان دو ماهو نیمی میشه که راه میری  درست  یک ماه دیکه به تولدت مونه قربونت برم انشالا ١٢٠ ساله بشی  خیلی شیطنت میکنی به بابا هم میکی باباممممم  به تلفون هم میکی الومممممممممم  عاشق دایی هاشمتی  واولین بار هم هفته کظشته به دایی مجید با صدای قشنکت  کفتی دایی   ...
25 دی 1391

سوراخ کردن گوش رونیکا من

 مامانی عزیزم ببخشید که همون روز نتونیتم برات بنویسم اخه ماشالا خیلی عزیت میکنی وقتی واسه نوشتن واسم نمیمونه عزیزم نینی عمو عمتد خم به دنیا اومد خیلی کوشولوه  سه روز پیش با مامان جون وخاله مریم رفتیم مطب امین نزاد وگوشتو سوراه کردیم عزرم خیلی گریه نکردی اما خیلی خیلی ترسیده بوری واز ترس گریه میکردی ومیلرزیدی من ومامانیوخاله مریم هم ناراحت تو شده بودیم ومن دستو پامو گم کرده بودم که دکتر گفت تو توی سن ٥٠ یالگی سکته میکنی با این ترس وایترس میمیری ههههههههههههه مامانی عزیزم تازگیها چند لحظه ای وایمیسی وبا اهنگها ساد باسنتو تکون میدی راستی یادم رفت بنویسم عزیزم اهنگ رویای من ششششادمهر وابی دو خیلی دوست داری طوری که مات وماهوت...
12 آبان 1391

شیطنتهای رونیکا من

عزیزم مامانی دیشب با کلی سختی برات نوشتم همش پرید عزیزم تازگیها خیلی شیطونی میکن ماشالا  حرفهاتم کمی قابل فهم تر شدن میگی......... بابابا.............. مامامامان.............. هدههدهده............. اگا.............. دددددددددددد. عزیزم عاشق نون سنگکی خیلی دوست داری ماست همین طور ا یادم رفت بگم عاشف بیسکویت مادر هم هستی مامان مهین که رفته بودن مسافرت واسط کلی هده اوردن کلی دلشون برات تنگ شده بوده توی مسیر همش عکساتو نگاه میکردن دیشب با خاله مریم وخاله معصومه رفتیم واسط پالتو خریدیم قربونت برم ولی پالتوت خیلی سنگینه ویخوام عوضش کنم واسط. دست میگیری کنار مبل وهمه جا واسه خوددت تند تند راه میری همه میگن دیگه...
28 مهر 1391

شهریور 91

سلام مامانی عزیزم منوببخش که مدت ریادی نتونستم بیام الان تا فرصت هست مینویسم برات قربونت برن مثل دیشب یعنی بیست نه شهریور بود که فهمیدم رحملکی راستشو بگم یه کم جا خوردم اخه همه میگفتی نینی پسره مه دکتر گفت نینی شما دختره والان امسال مامان به سختی تونسته یباد برات بنویسه که خاطره ای هم از شهریور داشته باشی ماشالا مان از شیطنتات الان که مینویسم پسش بابات خوابی ساعتمم ١:٣٢ هست عزیزم گاگلخ کمیکنی وخوشحالی چقدر زود زمان سپری میشه ایشالا سال ریگه خانمی شدی ومامان از خاطات مینویسه واست ...
31 شهريور 1391

مامانی با تمام وجودم دوست دارم خدا حافظ ونگهدارت باشه واسم

مامانی عزیزم قربونت برم بزنم به تخته ماشالا ماشالا هر روز دازی خوشکل تر میشی هر  کس ببینتت با یک نظر عاشقت میشه بابای دیونه وار میپرستت منظورم بابا کرامت. قربونت برم دیشب که شب ٢٣ بود خونه بابا جون بودیم ساعتای ١٠ شب بود داشتیم مییومدیم که بریم طبق عادت همیشگی دوباره همه اومدن بئرقت کنن وهی توی بغل خاله ومامان جونت وبابا جونت بری وتو هم گریه کنی طبق عادتت بابا جون گرفتت بالا سرش گفت ای خدا بچهام مثل قران پاکه پاکه واز تو خواست براش دعا کنی قربونت برم توهم دعا کن که سالهای سال بالا سرمون باشن مامان باباهات مامانی عزیز داری سینه خیز میری این روزا ولی عقب عقب مامان نسترن میگه دای مجید  هم همینطوری میرفته اولش از دو روز پیش هم...
22 مرداد 1391

رفتن رونیکا به اتلیه

مامانی قربونت برم کار خدا رو ببین پارسال نمیدونستم که دخملکی یا که پسر نمیدونستم چه ماهی تو وجودم دارم پرورش میدم قربونت برم عروسک .....................اخ که مامان پارسال چه حال بدی داشتم رفته بودم خونه مامان جونینا تو توی وجودم بودی و داشتی رشد میکردی امروز با اوین رفتیم ازتون عکس گرفتیم اخه شما که با هم متولد شدید من وبابا ومامان وبابای اوین هم با فاصله ١٤ روز دو هفته ازدواج کردیم  میشه یک هفته قبل از عروسی اونا ویک هفته بعد از عروسی مامان وبابا عزیزم خیلی از تاریکی میترسیدی همش یه ریز گریخ کردی راستی خالهس مریم هم خونمون اومدخ بود امروز که بیاد موهاتو درست کنه اخه چشم نخوره ماشالا خیلی حرفه ای.....لباس عمه انیسم پوشیدی تو وا...
6 مرداد 1391

دندان رونیکا

عزیززززززززززززززززززززززززم قربونت برم مامانی روشب پیش دندونها بالاتو دیدم خیلی خیلی خوشحال شدم عزیزم دوتا نیش که مثل افت که میزنه اینجوری هست میخوای همش یه چیزیرو ببری داخل دهنت روح وجانم به تو بسته قربونت برم دوست دارم بابایی هم دید ببخشید که بعد از سه روز نوشتم اخه اصلا فرصت نکردم الان هم خوابی قربونت برم که تونستم .................... نفسم بیدار شدی الانم توی اغل مامانی قربونت برم جدیدا اگر موقعه بیدار شدنت پیشت کسی نباشه لنج میکنی کلی گریه مکنی قربونت برمممممممممممممممممم ...
6 تير 1391