منو ببخش مامان اینقدر فاصله بین دلنوشتهام و ثبت خاطرات افتاده
😔 عزیز دلم دختر خوبم امروز خانم معلمت پیام فرستاده که خاطات کودکی بنویسد ..اخه دخترم الان دیگه خانم شده .عاقل شده..و از همه مهمتر باسواد شده...یدفعه دلم واسه وبلاگت تنگ شد و اومدم اینجا...این روزا متاسفانه بیماری کرنا وارد دنیا شده و همه دنیا گرفتار کرده ...و ماهم شدیدا قرنطینه خانگی هستیم اخه وظیفه هر پدر و مادری هست که باید از بچهاشون مراقبت کنن..خلاصه از اول اسفند تمام مدارس تعطیل شده و تدریس معلم از طریق انلاین هست...وامروز فصل ۱۱ علوم تدریس شد...و باید اولین بیرون امدن دندون...افتادن دندون....واولین کلمه که گفتی...قد و وزن...واولین شعری که شما خوندی بنویسیم باهم...این شده که مامان اومده تجدید خاطرات کنه....
البته دختر گلم
نیومدنم خیلی دلیل محکم داشته چه بسا که مامان خیلی دلتنگ رفتن بابا جون کرامت هست
اخه بابا جون کرامت خیلی خیلی زود رفت پیش خدا
و مامان هنوز شوک هست