روز ازمایش خون
سلام دوستان خوبم
روز ٢٨ خرداد بو که تا صبح خواب به چشمم نیومد ودوتا بیبی دیگه یکی بد از اونمثبته یکی هم صبح گذاشم بازم خدا بهم لطف وهرهمت کرد وهر دو مثبت بود ..
صبح زود یه لیوان شیر خوردم ورفتیم در خونه خاله سمیه وبا خاله رفتیم ازمایشخ خون بیمارستان کور از دادیم ودوربینم توی کفم بود ستا عکسم گرفتیم امدم من اومدم شرکت خاله رف خونه مامانشینا...
سات یکونیم ظهر بود زنگ زدم گفتم امادس ازمایش گفت شماره قبضو بده دادم گفت حاضره بیایدد رفتیم گرفتم ازو به خاله هم زنگ زدم گفتم من می رم زنگ بزن شماره قبضو بده تا جوابو بده واسط بیارم اونم وقتی رسیدم بهش تک زدم زنگ زد ازمایشگه وشمارشو داد وهردو جوابو بهم داد وگفت تبریک هر دو مثبته ولی یکیش اعددش متره اون کمتره ارتین مامان تو بودی تو ٥٥ بودی بهداد خاله ٤٥٠ بود وی زنگ زدم به مضی که جوابو گرفتم به خاله اونم جی میکشد
شششششششششکرت خدای بزرگ
به مامانمنا به خاله معصومه زنگ زدم وهمه جیغ میکشیدن خوشحال بودن مرسی خدا
بعد با بابایی رفتیم کلم پلو با سالاد گرفتم رفتیم خونه هار خوردیم من تو بابایی جونم چه کیف داد
بازم شکرررررررررر خدایا همه دوستامو خوشحال کن وحافظهمه نینیهای ناز باش حافظ ارتین منم باش مرسی خدا جونم