خدا حافظی رونیکا با پستونک
عزیزم دختر خوبم بالاخره پستونک ترک کردی زیاد سخت نبود اما واقعا وقتش بود البته یک هفته ای هست که ترکش کردیشب اول خیلی بیتابی بودی. بدنت درد گرفته بود. کلی ماساژ دادم که خوابت برد،چندین بار از خواب بیدار شدی بهانه گرفتی، جالب آینه که یک پسونکش ست دوتای بابا واست خریده بود تحمل کردم بهت ندادم،ی نکته خیلی مهم این بود که بابا عمار گریه مرد اشک ریخت اخه اصلا دلش نمیخواستم ترک کنی پسونکش خوردنت،همش به من گفت. تو. باعث شدی پشت فرمان نزدیکان. دروازه قرآن بودیم در راه برگشت از خونه مامان جون اشک توی چشماشو جمع شد گفت ی دوره و مرحله زیبا و دوست داشتنی رونیکا ازش گرفتی دوسش داشتم پسونکش میخورد دیگه برای همیشه تمام شد.دلم ناراحت شد اما هیچ چیز همیشگی نیست. سه روزی که نخوردی. واست اسکوتر خریدم خدارو شکر سرگرمی،عزیزم دلبندم عاشقانه دوست دارم،
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی